جدول جو
جدول جو

معنی تنگ تکاب - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ تکاب(تَ گِ تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان است که 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به تنگ تکاو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنگ یاب
تصویر تنگ یاب
چیزی که به دشواری به دست آید، کمیاب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ گِ تَ)
نام دره ای است در ولایت کهکیلویۀ فارس که حاکم نشین آنجا شهر بهبهان است و در آن تنگ معدن مومیایی خوب است... (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ)
زودمست یعنی کسی که از خوردن شراب زود مست گردد. (ناظم الاطباء). تنک شراب. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ تُ)
نام موضعی است از ترکستان. (برهان) (از غیاث اللغات). در برهان گفته موضعی است. (شرفنامۀ منیری). در برهان گفته موضعی است از ترکستان و بملاحظۀ تنگ در خطا افتاده. تنگ ترکان تنگی است در فارس که چون از کازرون دو فرسخی بگذرندبدان تنگ رسند و در میان دو کوه واقع است و محل دزدان است و قوافل را که به دشتستان و بوشهر روند در آن تنگنا خطر است. (انجمن آرا) (آنندراج) :
در این شهر باری به سمعم رسید
که بازارگانی غلامی خرید
رحیل آمدش هم در آن هفته پیش
دل افکار و سربسته و روی ریش
چو بیرون شد از کازرون یک دو میل
به پیش آمدش سنگلاخی مهیل
بپرسید کاین قله را نام چیست
که بسیار بیند عجب هرکه زیست
چنین گفتش از کاروان همدمی
مگر تنگ ترکان ندانی همی
برنجید چون تنگ ترکان شنید
تو گفتی که دیدار دشمن بدید
سپه را یکی بانگ برداشت سخت
که دیگر مران خر، بینداز رخت
نه عقلست و نی معرفت یک جوم
اگر من دگر تنگ ترکان روم.
(بوستان).
برون رفتم از تنگ ترکان که دیدم
جهان درهم افتاده چون موی زنگی.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فَ / فِ دَ/ دِ)
آبی که آنرا با سنگهای تفته که در آن افکنند گرم کرده باشند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
معدوم الطاقه. (غیاث اللغات) (آنندراج). ناتوان. (آنندراج). کم حوصله و بسیار تند و سست و ناتوان. (ناظم الاطباء) :
سپاهی عزب پیشۀ تنگتاب
چو دیدند روی چنان بی نقاب.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگتاب
تصویر تنگتاب
سست و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ فارسی معین
راه باریک، جای تنگ و تاریک، راه باریک، جای تنگ و تاریک
فرهنگ گویش مازندرانی